تنهایی ام...
وقتی خدا نمی وزد از آسمان من
کافر شده تمام زمین و زمان من
قهوه نریز_فال مرا بی سبب نگیر
شیطان نشسته است،ته استکان من
هذیان نگفته ام_نه ببین مست نیستم
بوی شراب میدهد آیا دهان من؟
نعشم میان کوچه ی تاریک شهر ماند
(عو)میکشد سگی که جوید استخوان من...
(عو)میکشد سگی که همین جا بزرگ شد
با خرده های ریخته از تکه نان من
من مانده ام به یاد تو یا اینکه مرده ام
آخر خدای قادر نامهربان من!!
در سجده توبه کردم و شعرم سپید شد!!
تنهایی ام
با این شعر
شروع نمیشود
با این شعر هم
به پایان
نمیرسد....
من
سالهاست که شاعرم!!!!!